محیامحیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

دخترم شیرین تر از عسل

کلات نادر

شنبه 19 مرداد صبح زود حرکت کردیم به طرف ابشار قره سو (5 کیلومتر بعد از کلات نادر) صبحانه رو توی راه خوردیم هوا خیلی خوب بود نزدیکای ظهر   وقتی رسیدیم آبشار گفتن نمیشه برین تو خیلی شولوغه و اصلا جا برای نشستن نیست یکم ناراحت شدیم ولی بعد تصمیم گرفتیم بریم کلات بعد از ناهار یکم استراحت کردیم  و اثار باستانی رو دیدیم(کاخ خورشید،بند نادر) توی مسیر یه رودخونه بود اقا جون نگه داشت گفت محیا یکم اب بازی کنه، دختر گلم کلی بازی کرد و خوش گذروند/ اینم چندتا عکس خوشکل در حال تکون دادن شونه هاش(داره میرقصه) مامان به قربون اون نگاه های قشنگت ...
23 مرداد 1392

عاشقتم دخترم

محیا جون واسه خودش خانمی شده و مستقل، دوست داره همه ی کاراشو خودش انجام بده خودش صبحانه اش رو انتخاب میکنه و همچنین عصرانه که چی بخوره اگه چیزی هم نخواد میگه دوس ندالم وقتی هم بهش میگم چی میخوای یکی از اینها رو میگه(شیل،تخ ملغ،نمین یعنی سیب زمینی) بیشتر وقتها هم در یخچال رو باز میکنه و میگه اِنونه یعنی هندونه میخوام(خیلی دوس داره) همیشه هم برگه و مداد دستشه که نقاشی بکشه، مجله و کتاب که میبینه زود بازش میکنه و به زبون بچه گانه ی خودش شروع میکنه به خوندن و میگه داشتان بخونم و در اخر پارش میکنه ههههههههههههههههههه عزیزم خیلی بهتر و راحتر حرف میزنی و جمله بندی میکنی مامان فدای اون دستای کوچیکت که همیشه میخوای بغلم ...
22 مرداد 1392
1